همه چیز داره فراموشم می شه
اونقدر همیشه منطقی بودن رو در اولویت قرار دادم
اونقدر منطق و عقل نگهبان همیشگی رفتارها و کارهام بودن که احساسم داره فراموشم می شه
اونقدر همیشه خواستم کارها رو درست انجام بدم یا حتی فقط خواستم انجام بدم که یادم رفته در مورد هر کدومشون چه فکر و احساسی داشتم
هیچوقت دوست نداشتم اینطوری باشم
اونقدر هر روز دارم جمع و جور می کنم ؛می شورم ؛می پزم و....... که یادم می ره فکر کنم یادم می ره احساس کنم
وقتی مطالعه ندارم یعنی حداقل چند جمله رو به طور عمیق و جدی نمی خونم انگار یه موجود گیج ومنگ می شم که داره روزاش رو فقط می گذرونه
نننننننننننننننننننننننننننننننننننننه اینطوری دوست ندارم
بهترین قسمت فقط وجود پرنیانه که واقعا ماه شده
ولی درستش می کنم فقط تمرکز می خواد قبل از خواب ؛و زمانهایی که پرنیان خودش آروم بازی می کنه
با سلام به شما دوست عزیز امیدوارم که حالتون خوب باشد
دوست عزیز برای بالا بردن آمار سایت خود در لینک باکس ما عضو شوید
لینک باکس ما با دیگر لینک ها تفاوت هایی دارد که فضای کمتری
از سایت شما را می گیرد و درزم آمار بسیاری برای سایت شما می آورد. منتظر حضور گرمتان هستیم .. متشکر سلیمانی..
ممنون از پیشنهادتون
حتما سر می زنم
تنها جان تمرکز رو جدی بگیر که واقعا نقش مهمی این وسط بازی می کنه
بزرگ شدن پرنیان که خودش یه دنیاست و به همون قدر جای شکر داره
اما در مطمئن باش که یه راه حلی براش پیدا می کنی چون واقعا به اون گمشده نیاز داری رفیق!
چون:
"گاهی اوقات انسان در تنهایی کورسوی نوری را میابد که اشنایی غریبه می پنداردش!
این تک سوار سرزمین روشنایی در اوج تاریکی تنهایی انسان چیزی نیست جز تلالو گوهر وجود خود او!"
این کمکت میکنه تنها جان...
آره واقعا نیاز دارم؛ انگار شما خیلی خوب درک کردین که من یه جورایی گم شدم.
کاش به خودم اجازه بدم میون وظایف و در گیریهای روزمره؛یه کم زندگی کنه
مرسی
تنها جان عیدت مبارک رفیق، امیدوارم به خوش یمنی این روز عزیز این خونه رو بخرید، بعله:))
عید شما هم مبارک همراه همیشگی.
بعله ایشالله .
یه سور باید بدم اونوقت واسه امام علی.
وکیل بزرگ؟
کجایی شما؟
همه چیز مرتبه؟
اوضاع رو به راهه؟
سلام
وکیل بزرگ؟فعلا که کار تعطیله تا دو سالگی نی نی خانمم
پای پرنیان شکسته
ولی خوبم کنترل اوضاع در دسته
کنترل خودم رو هم دارم به دست می گیرم کم کم
یه کتاب جدید خوندم یذره بهترم
همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی
به نظرم جالب بود یعنی اون عطش ذهن آدم واسه یه چیز معمولی نخوندن یه چیز خاص خوندن رو تا حدی جواب می ده دوسش داشتم بخصوص آخرش