یه دختر ۲۷ ساله (اصلا نمی تونم بگم زن ؛نمی دونم چرا خوشم نمی یاد)مامان یه دخمل کوچولو؛همسر یه مرد مهربونِ تقریبا سنتی؛عاشق دوستامم و بهونه های قشنگ من برای زندگی ان؛چون رابطه های دیگه آدم حتی رابطه خیلی ناب مادر و فرزندی پر از وظیفه و تکلیفه ولی رابطه با یه دوست از یه حس رهایی نشات می گیره و دلمشغولی هاشم رو آدم آزادانه انتخاب می کنه.
ادامه...
وقتی که نویسنده در کمال صحت وسلامت روحی و جسمی اینو داره می گه یعنی یه چیزایی دستگیرش شده و اون ادراک ها روداره از پنجره دید خودش می بینه و تا حد ممکن به کلام تبدیلشون میکنه اما بعضی وقتا یه منظور یا نیت خاص پشت نوشتست که این دیگه بستگی به شرایط زندگی فرد و مخاطب نوشتس داره...
اوهوم خوشبختانه همون قضیه یه چیزایی دستگیر شدنه؛ یه حقیقتی که گاهی مثل برق از ذهن و روح می گذره و با تمام وجو آدم باورش می کنه . فقط باز یادش می ره یا کمرنگ می شه شاد باشی
سلام دوست من
فکر میکنم میتونم از این مطلب شما این درک رو داشته باشم :
دنیا همه هیچ کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ
ترا من چشم در راهم ................
سلام عزیز
آره خیلی خیلی نزدیک بود
اصلا یاد این شعره نبودم مرسسسسسسسسسسی
وقتی که نویسنده در کمال صحت وسلامت روحی و جسمی اینو داره می گه یعنی یه چیزایی دستگیرش شده و اون ادراک ها روداره از پنجره دید خودش می بینه و تا حد ممکن به کلام تبدیلشون میکنه اما بعضی وقتا یه منظور یا نیت خاص پشت نوشتست که این دیگه بستگی به شرایط زندگی فرد و مخاطب نوشتس داره...
اوهوم
خوشبختانه همون قضیه یه چیزایی دستگیر شدنه؛
یه حقیقتی که گاهی مثل برق از ذهن و روح می گذره و با تمام وجو آدم باورش می کنه .
فقط باز یادش می ره یا کمرنگ می شه
شاد باشی
جالب بود
سلام مرسی